علیشیخ  

واژه های ترکی در فارسی

جمال محمد زاده | یکشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۵ | 9:13

وام‌واژه‌های ترکی معمول در فارسی کنونی[ویرایش]

آبجی (معین) از آغا + باجی = لفظی محترمانه در خطاب به بانوان؛ باجی= خواهر

اُتراق: توقف چند روزه در سفر (معین)-چندی ماندن، لنگر انداختن، فرود آمدن

اجاق/ اُجَق (کاشغری) اوجاق (معین): آتشدان،بریجن، بریزن brēzan پهلوی (مکنزی)

آچار (معین): وسیله گشودن / کلید از مصدر آچماق=باز کردن

آچمز (معین): اصطلاحی در شطرنج از مصدر آچماق/ مهره‌ای در شطرنج که اگر آن را حرکت دهند، شاه کیش می‌شود.

آذوقه/ آزوقه (معین) (نجفی)، (کاشغری): توشه

آلاچیق الچوق (صفا) آلاجق آلاچق آلاجو (معین)

آلاخون از آلاخان، آلامان (معین)

الاغ (معین) الاق: ستور/ پیک (صفا) قاصد/ پیک/ اسب پیک (کاشغری)

آماج اَمج (کاشغری) آماج آماچ (معین) نشانه

باتلاق (نجفی): مرداب

باشی (معین) پسوند بعضی از شغلها به معنی رییس؛ مانند آشپزباشی= سرآشپز

بیرق (معین): پرچم، درفش، علم

تسمه تاسمه (معین): دوال. در پارسی میانه هم dawāl (فرهنگ پهلوی - مکنزی)

تغار (معین) در اصل به معنای خُرجین: چیزی که در آن گندم و جز آن بریزند/ جوال(کاشغری)

توتون/ تُتُن: دود (معین) در ترکی دود را دومان می‌گویند.

جار (معین)

جلو از جیلاو (معین و دهخدا): پیش. در پارسی میانه: frāz (پهلوی - مکنزی)

چاق چاغ (معین): فربه و سالم در پارسی میانه هم frabīh (فرهنگ پهلوی - مکنزی) در ترکی چاق بمعنی زمان است نه فربه

چپق (معین)

چریک: پارتیزان

چکمه (معین): موزه. در پارسی میانه mōzag (فرهنگ پهلوی - مکنزی)

چلاق/ چولاق (معین)چُلَق: شل،بریده‌دست، تباه‌دست (کاشغری)

چماق/ چوماق (معین) چُمَق: عصا (کاشغری) در فارسی چوبدست

چمباتمه چونقاتیمه (معین)

چی: پسوند نسبت و اتصاف (معین) مانند تماشاچی/ درشکه‌چی در فارسی پسوند گر است مانند تماشاگر

خورجین از هؤرجین اَرجی (کاشغری): بارجامه - در پارسی میانه هم bārjāmag (فرهنگ پهلوی - مکنزی)

دُلمه

دوقلو (معین) (نجفی) فارسی+ترکی، دو زاد

زگیل سِگِل یا سگیل

سنجاق (معین)

سنجاقک ترکی + فارسی (معین)

سلّانه سلّانه راه رفتن (معین)از مصدر ساللانماق= آویزان شدن که در فارسی به آرامی راه رفتن یا در حقیقت با دستهای آویزان راه رفتن معنی میدهد.

سورتمه (معین) از مصدر سؤرؤتمک = روی زمین کشیدن

شیشلیک (معین) شیش= سیخ کباب- سیخی (کاشغری)

قاپ: استخوان شتالنگ که برای قمار و بازی به کار می‌رود. (معین) در طبری کاب و در عربی هم کعب است. شاید در اصل پارسی باشد.

قاچاق و قاچاقچی (معین)از قاچماک به معنی دویدن یا گریختن می آید.

قایق (معین) قَیغِق (کاشغری)-کرجی،بلم

قرقی (معین)-باز

قرمه قاورمه (معین) از مصدر قووورماق= در روغن سرخ کردن در فارسی خورش سبزی

قره قوروت (معین) کشک سیاه

قره‌نی ترکی + فارسی (معین)سیاه نی

قشون (معین) لشگر

قلچماق :فارسی گردنکلفت ، تنومند

قنداق تفنگ و بچه (معین) - قنداق تفنگ شاید عربی شده «کُندگ/کُنده» باشد.

قوچ قچ (معین) (کاشغری) گوسفند نر

قورباغه (معین) غورباغه (نجفی): غوک. در پارسی میانه هم wak (فرهنگ پهلوی - مکنزی)

قوش (معین) قُش: شاهین (کاشغری) پرنده ترکی

قوطی (معین)دبه

قیچی (معین) لا - کازرد

کاکوتی از ترکی ککلیک اوتی (معین) بی کاربرد

کرنش: تعظیم (معین) معادل نماز بردن پهلوی (مکنزی) خاکساری

کشیک (معین) پاسبان

کماج کمج (کاشغری) نان زغالی

گلَنگِدن: قسمتی از تفنگ (معین). در پارسی: روآیَک. (در انگلیسی breech block)

یاتاقان (معین) خوابنده

یاغی: سرکش/ دشمن (معین) یغی (کاشغری)

یغما (معین) (صفا) (کاشغری)-تاراج

یقه/ یخه (معین) (نجفی) یقا (کاشغری) فارسی گریبان

یورتمه (معین) چهارگامه

یونجه (معین) یرِنچا/ یرِنچغا (کاشغری): در پارسی «اَسپَست»

ییلاق (معین) ییلاغ (کاشغری) تابستانی - سردسیر

بشقاب : بش (خالی) + قاب (ظرف)

ناوام‌واژه‌های غیر ترکی به نام ترکی[ویرایش]

بشقاب: پشقاب در افغانستان پیشکاپ از دو جزء پیش و قاب (از سکایی kaba، سغدی kapç ،kapçē، kapçīk تشکیل شده[۱].

قاب: ظرف (برخی به کالبد و کاب و کالب‌پاد ربط داده‌اند و کاب هم وجود داردکاب) هر چند خود «قاب» به واژه‌های مختلف ربط داده شده.

قاشق معرب کاوچک تلفظ کردی کفچک

خان به معنی رئیس . امیر. بزرگ.در دهقان واما خان به معنی خانه فارسی است.(معین)[۲][۳]

خانم (از خان مثل مردم از مرد )

 

 

منبع : ویکی پدیا

مشخصات وب
علیشیخ  
  • صفحه اصلی
  • پروفایل مدیر
  • ایمیل
  • آرشیو وبلاگ
  • عناوین نوشته ها
موضوعات وب
  • روستای علی شیخ
  • غار علی شیخ
  • گالری عکس
  • مقالات
  • شعر
  • مطالب خواندنی
پیوندها
  • جغرافيايي و زمين شناسي
  • غارهای ایران وجهان
  • روستاهاي ايران
  • خانواده سبز خانواده بدون دخانیات
  • اخبار و معرفی مکانهای دیدنی ایران
  • هنر نستعلیق
  • خوی
  • کانون عکاسان ایران
  • روستای زاویه ی سکمن آباد (zeve)
  • روستاي پسک سفلي
  • وارلیق
  • غار علی شیخ
  • ممش خان کندی
آرشیو وب
  • آذر ۱۴۰۴
  • مهر ۱۴۰۴
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • تیر ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آرشيو

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای علیشیخ   محفوظ است .