علیشیخ  

شعر زن از استاد رهی معیری

جمال محمد زاده | دوشنبه بیست و نهم بهمن ۱۴۰۳ | 23:34

کيم من دردمندي ناتواني

اسيري خسته اي افسرده جاني

تذروي آشيان بر باد رفته

به دام افتاده اي از ياد رفته

دلم بيمار و لب خاموش و رخ زرد

همه سوز و همه داغ و همه درد

بود آسان علاج درد بيمار

چو دل بيمار شد مشکل شود کار

نه دمسازي که با وي راز گويم

نه ياري تا غم دل باز گويم

درين محفل چون من حسرت کشي نيست

بسوز سينه من آتشي نيست

الهي در کمند زن نيفتي

وگر افتي بروز من نيفتي

ميان بر بسته چون خونخواره دشمن

دل آزاري به آزار دل من

دلم از خوي او دمساز درد است

زن بد خو بلاي جان مرد است

زنان چون آتشند از تندخويي

زن و آتش ز يک جنسند گويي

نه تنها نامراد آن دل شکن باد

که نفرين خدا بر هر چه زن باد

نباشد در مقام حيله و فن

کم از نا پارسا زن پارسا زن

زنان در مکر و حيلت گونه گونند

زيانند و فريبند و فسونند

چو زن يار کسان شد مار زو به

چو تر دامن بود گل، خار از او به

حذر کن ز آن بت نسرين برودوش

که هر دم با خسي گردد هم آغوش

منه در محفل عشرت چراغي

کزو پروانه اي گيرد سراغي

ميفشان دانه در راه تذروي

که ماوا گيرد از سروي به سروي

وفاداري مجوي از زن که بيجاست

کزين بر بط نخيزد نغمه راست

درون کعبه شوق دير دارد

سري با تو سري با غير دارد

جهان داور چو گيتي را بنا کرد

پي ايجاد زن انديشهها کرد

مهيا تا کند اجزاي او را

ستاند از لاله و گل رنگ و بو را

ز دريا عمق و از خورشيد گرمي

ز آهن سختي از گلبرگ نرمي

تکاپو از نسيم و مويه از جوي

ز شاخ تر گراييدن به هر سوي

ز امواج خروشان تندخويي

ز روز و شب دورنگي ودورويي

صفا از صبح و شور انگيزي از مي

شکر افشاني و شيريني از ن ي

ز طبع زهره شادي آفريني

ز پروين شيوه بالا نشيني

ز آتش گرمي و دم سردي از آب

خيال انگيزي از شبهاي مهتاب

گرانسنگي ز لعل کوهساري

سبکروحي ز مرغان بهاري

فريب مار و دورانديشي از مور

طراوت از بهشت و جلوه از حور

ز جادوي فلک تزوير و نيرنگ

تکبر از پلنگ آهنين چنگ

ز گرگ تيز دندان کينه جويي

ز طوطي حرف نا سنجيده گويي

ز باد هرزه پو نا استواري

ز دور آسمان نا پايداري

جهاني را به هم آميخت ايزد

همه در قالب زن ريخت ايزد

ندارد در جهان همتاي ديگر

بهدنيا در بود دنياي ديگر

ز طبع زن به غير از شر چه خواهي؟

وزين موجود افسونگر چه خواهي؟

اگر زن نو گل باغ جهان است

چرا چون خار سرتا پا زبان است؟

چه بودي گر سراپا گوش بودي

چو گل با صد زبان خاموش بودي

چنين خواندم زماني درکتابي

ز گفتار حکيم نکته يابي

دو نوبت مرد عشرت ساز گردد

در دولت به رويش باز گردد

يکي آن شب که با گوهر فشاني

ربايد مهر از گنجي که داني

دگر روزي که گنجور هوس کيش

به خاک اندر نهد گنجينه خويش

مشخصات وب
علیشیخ  
  • صفحه اصلی
  • پروفایل مدیر
  • ایمیل
  • آرشیو وبلاگ
  • عناوین نوشته ها
موضوعات وب
  • روستای علی شیخ
  • غار علی شیخ
  • گالری عکس
  • مقالات
  • شعر
  • مطالب خواندنی
پیوندها
  • جغرافيايي و زمين شناسي
  • غارهای ایران وجهان
  • روستاهاي ايران
  • خانواده سبز خانواده بدون دخانیات
  • اخبار و معرفی مکانهای دیدنی ایران
  • هنر نستعلیق
  • خوی
  • کانون عکاسان ایران
  • روستای زاویه ی سکمن آباد (zeve)
  • روستاي پسک سفلي
  • وارلیق
  • غار علی شیخ
  • ممش خان کندی
آرشیو وب
  • مهر ۱۴۰۴
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • تیر ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آبان ۱۴۰۱
  • آرشيو

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای علیشیخ   محفوظ است .