علیشیخ  

دو خاطره از زنده یاد حاج منصور دهقانی

جمال محمد زاده | سه شنبه نهم شهریور ۱۳۹۵ | 17:20

دو خاطره از زنده یاد حاج منصور دهقانی

پاپالان

قبل از انقلاب یک مکان هایی وجود داشت که به آنها کازینو می گفتند ( البته در کشور های دیگر حتما هست و شاید به همان نام یا نام های دیگری باشد ) که در آنجا عده ای قمار بازی میکردند ( ورق بازی و یا تخته نرد  و پاپالان و ... )

در زمان قبل از انقلاب ورق بازی در عروسی ها حتی در روستا ها رواج داشت ولی افراد کمتری به این کار می پرداختند البته در روستا ها اعلب عروسی ها در فصول پاییز و زمستان که فصل کشت و زرع نبود ، اتفاق می افتاد و در نتیجه بساط قمار هم دایر میگردید .

درده ما هم چند نفر جوان بودند که عروسی قمار می کردند ، حتی اگر عروسی در روستای دیگری بود به خاطر قمار ( ورق بازی ) از این نام آوران دعوت می کردند ، روش قمار بازی آنها ( پاپالان ) نام داشت . منصورخان از اوان جوانی انسانی پاکی بود و هرگز کسی حتی سیگار کشیدن اورا هم ندیده است ، اهل مسجد و نماز و روزه و بسیار چشم پاک بود . بعضی جوانان برای منصور خان کار کرده و طبق رسم محل دستمزد می گرفتند ، بعضی ها هم که لازم نداشتند بعد از اتمام  فصل کار کشاورزی یک جا با منصور خان تسویه حساب می کردند . در یکی از روز های آخر پاییز یکی از این برادرانی  به عروسی در روستایی دعوت بود ، پیش منصور خان رفته و گفته بود حاجی مقداری پول دارم کمی هم شما از طلبم بدهید می خواهم بروم فلان ده عروسی . منصور خان فهمیده بود که این آقا برای قمار میرود و به اوگفته بود ، بده ببینم چقدر پول داری تا همان اندازه به تو پول بدهم ، پول ها را از جوان گرفته ، شمرده و در جیب کت جوان گذاشته بود و گفته بود از همینجا برگرد برو خانه تان و فرض کن همین پولهایی که توی جیبت هست برنده شده ای و جوان هم شرمنده شده و به خانه برگشته بود ، در واقع روشی ساده ای را برای جلوگیری از فعل حرام انجام داده بود ،  روحش شاد و یادش گرامی باد .

راوی زنده یاد حاج منصور دهقا نی و جوان آن زمان که الان از مردان نامدار علیشیخ هست .

 

یک بام و دو هوا ( داستانی جدی یا شوخی از حاج منصور )

ما محصل بودیم و در خوی درس می خواندیم  منصور خان یک روز به خانه ما آمد یک روزنامه ای در دستش بود و آن را زمین گذاشت و ما به نوبت آن را می خواندیم ( چون ما هرگز روزنامه نمی خریدیم ، آن موقع تا پایان ماه پول کم می آوردیم )  یک جا نوشته بود یک بام و دو هوا ، ما هر چه زور زدیم نفهمیدیم یعنی چه ، لاجرم از منصور خان پرسیدیم . ایشان این داستان کوتاه را به ما گفتند .

قبلا باید اشاره کنم جوان های امروزی باید بدانند که سابق خانه ها این جوری نبود که هر کسی و یا هر دو نفر برای خود اتاقی داشته باشند ( منظورم روستا هاست ) یک خانه بزرگی بود که داخل آن تنوری وجود داشت برای نان پختن ، پخت و پز و استفاده از گرمای آن در فصول سرد ، و از پشت بام هم  ، بسته به بزرگی دام یک با دو تا و یا بیشتر سوراخ داشت تا دود تنور از آنجا خارج شود که به آن ها ( پاجا ) می گفتند و زمان باران و سرما با وسیله ای دریچه ای آن را می پوشاندند که به آن ( چیم می گفتند ) پدر و مادر . بچه ها و شاید عروس ها همه در همان دام زندگی می کردند . ( شاید گفت دوره پدر سالاری )

چون بچه ها حتی بعد از ازدواج  هم پیش والدینشان می ماندند .

منصور خان گفت یک مادری بود که هم پسر و عروسش و هم داماد و دخترش شب هر کدام در گوشه ای از دام رختخواب انداخته و خوابیده بودند . نیمه های شب مادربرای کاری بلند شد و گفت بهتر است سری به بچه ها بزنم تا رویشان باز نشده باشد تاسرما بخورند ، اول به سراغ پسرش و عروش رفت و دید عروسش خیلی نزدیک به پسرش خوابیده ، سریع عروسش را تکان داد و گفت کمی برو آنور مگر می خواهی پسرم را خفه کنی ، عروس بیچاره فاصله گرفت ، ماد ر به سمت دخترش و دامادش آمد و دید دخترش با فاصله زیادی از دامادش خوابیده ، لگد محکمی به دخترش نواخت و دخترش دیوانه وار از خواب پرید . پرسید مادر چه شده است ، گفت درست بخواب ، دخترش گفت چیکار کنم ، گفت بچسب به شوهرت ، مگر می خواهی پسر مردم سرما بخورد و دختر همین کار کرد و مادربا خیال راحت به رختخواب خود رفت  و این یک بام و دو هوا از اینجا مانده است . روحش شاد ویادش گرامی باد .

 

 

 

مشخصات وب
علیشیخ  
  • صفحه اصلی
  • پروفایل مدیر
  • ایمیل
  • آرشیو وبلاگ
  • عناوین نوشته ها
موضوعات وب
  • روستای علی شیخ
  • غار علی شیخ
  • گالری عکس
  • مقالات
  • شعر
  • مطالب خواندنی
پیوندها
  • جغرافيايي و زمين شناسي
  • غارهای ایران وجهان
  • روستاهاي ايران
  • خانواده سبز خانواده بدون دخانیات
  • اخبار و معرفی مکانهای دیدنی ایران
  • هنر نستعلیق
  • خوی
  • کانون عکاسان ایران
  • روستای زاویه ی سکمن آباد (zeve)
  • روستاي پسک سفلي
  • وارلیق
  • غار علی شیخ
  • ممش خان کندی
آرشیو وب
  • آذر ۱۴۰۴
  • مهر ۱۴۰۴
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • تیر ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آرشيو

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای علیشیخ   محفوظ است .